آیهانآیهان، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

همه ی زندگی ما

این روزهای پسرم

1392/9/4 11:51
73 بازدید
اشتراک گذاری

جیگری سلام

پسر گلم صبحها که میخوام برم سر کار شما خوابی لباساتو تنت میکنم هزارتا بوست میکنم بیدار نمیشی سوار کالسکت میکنم باهم میریم خونه مامان جون تا خانم دایی بیاد دنبالم آخه سر راهش منم میرسونه دستش درد نکنه بزرگ شدی حتما ازش تشکر کن پسری تا ساعت1 پیش مامان جون هستی بهتر از من ازت مراقبت میکنن خیالم راحته ولی هر روز که میخوام ازت جدا شم بغضم میگیره ولی چاره ای نیست تا وقتی بهم وابسته نشدی باید میرفتم بزرگتر که بشی واسه دوتایمون سختر عسلی

پسرم مامان جون و بابا جون عماد خیلی واست زحمت میکشن واقعا عاشق نوه هاشون هستن شما و کیان جون صبحها دوتایتون اونجایین واقعا دستشون درد نکنه بزرگ شدی ازشون تشکر کن گلم همین که بهشون احترام بزاری و قدرشونو بدونی بزرگترین تشکر واسه زحمتاشون اونا حتی وقتی از سرکارم برمیگردم نمیزارن بریم خونمون دلشون واست تنگ میشه میگن تا بابا جون امین نیومده از سر کار خونشون باشیم حتی شبهاهم میان دیدنت تو هم خیلی بهشون وابسته شدی وقتی بغل مامان جونی دیگه بغل من نمیای حالا با هم دیگه بگیم مامان جون و بابا جون خییییییییلی دوستتون داریم

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله جووون نازنین
30 شهریور 93 12:50
ای جوووونم....نبینم خواهریم بغضش بگیره هااااااااا منم میگم: مامان جوووون و باباجووووون خییییییییییییییلی دوستون داریم