پسر کتاب خون من
پسر طلام امروز من مرخصی بودم آخه مامان جون 2 روزه رفته سفر منم مرخصی گرفتم که پیش شما باشم خیلی خوشحالم که پیش پسری هستم امروز باهم کتاب خوندیم کیان جونم پیش مابود و 3تایی باهم کلی بازی کردیم الهی مامان فدات بشه اینقدر با دقت ،به عکسهای کتابات نگاه می کردی وقتی من و باباجون امین روزنامه می خونیم شما هم بادقت به روزنامه نگاه میکنی ان شالله وقتی بزرگم شدی به کتاب علاقه داشته باشی البته من مطمئنم گل نازم ...